روزنامه‌نگاری در ایران یک سوء‌تفاهم بزرگ است؛ گزارشی از مشکلات روزنامه نگاران در ایران / زهرا باقری شاد

 سال‌ها پیش وقتی با دوست و همکار نازنینم شیده لالمی روی پرونده‌ای با نام “چرا و چگونه روزنامه‌نگار شدم” کار می‌کردم، گفتگویی گرفتم با علی اکبر قاضی‌زاده، استاد برجسته روزنامه‌نگاری. من در کلاس‌های درس او به گزارش‌نویسی و تحریریه عاشق شده بودم و حالا روبروی استادم نشسته بودم و از او روایت “چرا روزنامه نگار شدم” را می‌شنیدم که با همان لحن شمرده و آرام و تلخ به من می‌گفت: باقری‌شاد! روزنامه‌نگاری در ایران یه سوء‌تفاهم بزرگه!

وقتی یازده سال پیش از ایران خارج شدم، در اوج ناامیدی و تاریکی با بوی تحریریه‌های نفس‌بریده‌ام خداحافظی کردم. من در روزنامه‌نگاری از عشق به یاس و اندوه رسیده بودم و نتوانسته بودم آن به قول یکی از اساتید روزنامه نگاری “مرده‌شور”ی باشم که باید در هر شرایطی به فعالیتش در این حوزه ادامه می‌داد. کودتای انتخاباتی هشتاد و هشت برای من و بسیاری از همکاران هم‌نسل و هم‌دوره‌ی من یک افسردگی طولانی را در عرصه روزنامه‌نگاری شدت بخشیده بود؛ هرچند که آغاز این افسردگی را بهتر است در همان “سوء‌تفاهم بزرگی” جستجو کرد که قاضی‌زاده از آن حرف می‌زد. سوء‌تفاهمی که در فقدان دمکراسی ریشه داشت، در جامعه ی دیکتاتورزده‌ی ایران!

امروز بعد از سال‌ها از راه دور دنبال کردن فضای روزنامه‌نگاری در ایران، به سراغ همکاران سابقم می‌روم. می‌دانم اوضاع همچنان بر روال گذشته است، حتی شاید بدتر همه شده باشد. با این‌همه دوام آوردن آنها و حتی اثرگذار بودنشان در حوزه‌های خبری که فعالیت می‌کنند من را وامی‌دارد از آنها رازی را بپرسم؛ راز هنوز پابرجا ماندنشان در عرصه روزنامه‌نگاری با وجود همه بیکار شدن‌های موسمی در پی توقیف و لغو امتیاز روزنامه‌ها، همه تلاش‌ها برای کارمند روابط عمومی نشدن حتی در بحبوحه بیکاری، همه بی‌پولی‌ها و جیب‌های خالی که گاه هر چند ماه یکبار با حقوق ناچیز نیمه‌پر می‌شوند، همه بی‌پناهی‌های صنفی، همه هراس‌ها، خودسانسوری‌ها و کوشش برای خریده نشدن‌ها.

خط قرمزهای بزرگ

نون.الف چهل و یکی – دو ساله است، روزنامه‌نگاری را هم به صورت آکادمیک و هم تجربی یاد گرفته و با خبر و گزارش‌نویسی در حوزه اجتماعی شروع کرده است. با این‌همه به گفته خودش در این حوزه دوام نیاورده و حالا چهار سال از فعالیتش به عنوان خبرنگار حوزه اقتصادی می‌گذرد. می‌گوید روزنامه‌نگاری در حوزه آسیب‌های اجتماعی یک چالش بزرگ است؛ اینکه مجبور می‌شوی خیلی چیزها را نگویی و ننویسی: برای من که به کار روی آسیب‌های اجتماعی مرتبط با زنان علاقه‌مند بودم یک خط قرمز بزرگ دور بسیاری از مسائل کشیده می‌شد و نمی‌توانستم به آنها ورود کنم؛ مثل تجاوز به محارم که موارد آن در بیمارستان امام خمینی خیلی زیاد بود اما از وزارت کشور به روابط عمومی بیمارستان دستور داده بودند که این موارد نباید گزارش شوند.

به گفته او هرچه “دولت خشن‌تری” روی کار می‌آید سخت گیری‌ها و خط قرمزها در حوزه آسیب‌های اجتماعی شدیدتر می‌شود: در حوزه اجتماعی فقط اگر بخواهی تبلیغاتی بنویسی از کار تو استقبال می‌شود. نهادهایی که مدعی کمک به مردم هستند سعی می‌کنند در بخش رسانه‌ای تبلیغات دروغین راه بیندازند. مثلا ما می‌توانستیم در حوزه اعتیاد از ساز و کار گرمخانه‌ها و نجات معتادان توسط شهرداری بنویسیم اما اگر می‌خواستیم این مساله را آسیب‌شناسی کنیم و بگوییم که کجای کار می‌لنگد شهرداری نمی‌گذاشت به نکات منفی ورود کنیم.

تجربه او گویای این است که روزنامه‌نگاران و خبرنگاران حوزه آسیب‌های اجتماعی نمی‌توانند به گونه‌ای بنویسند که “سیستم” نپسندد: یکی از چیزهایی که من را به عقب هل داد همین بود. شاید من ضعیف بودم و نتوانستم این بازی را ادامه دهم!

کار خبری در حوزه اقتصادی اما به نظر این روزنامه‌نگار با سابقه با خط قرمزهای پررنگ‌تر و چندلایه‌تر همراه است، به ویژه از زمانی که شرایط اقتصادی ایران وخیم‌تر شده است. او می‌گوید این حوزه خبری برای خبرنگاران بسیار خشن‌تر است؛ هرچند تاکید می‌کند تعداد قابل توجهی از روزنامه‌نگاران حوزه اقتصادی امروز به نوشتن “رپورتاژ” مشغولند: اما اگر حرفه‌ای باشی و بخواهی رپرتاژ کار نکنی این حوزه مثل شمشیر دو دم است.

از اتهام‌های امنیتی و جنسی تا تطمیع

سین. حرفهایش را با این جمله شروع می‌کند: دیگر رسانه به معنای واقعی کلمه وجود ندارد!

به گفته او سانسور از درون در رسانه‌ها افزایش یافته و نیز در حوزه‌ها و منابع خبری سانسور اطلاعات به شدت وجود دارد به گونه‌ای که خبرنگاران و روزنامه‌نگاران به سختی و حتی به ندرت ممکن است بتوانند به اطلاعات دقیق درباره یک موضوع دسترسی پیدا کنند. او روزنامه‌نگاری است با بیست سال سابقه کار در حوزه اجتماعی؛ می‌گوید هیچ وقت مثل امروز اطلاعات تا این اندازه کانالیزه و دور از دسترس خبرنگاران نبود: الان خیلی جاها برای تهیه یک خبر باید با روابط عمومی یک نهاد یا سازمان در تماس باشی و به عنوان یک خبرنگار به منبع اصلی یا خود مسئول دسترسی نداری. روابط عمومی‌ها فرصت‌سوزی می‌کنند و چیزی را که باید امروز دنبال کنی سه روز بعد جواب می‌دهند. مهم‌تر اینکه تو وقتی مستقیما با مسئولان دیالوگ کنی ممکن است صد تا سوژه تازه به دست بیاوری اما وقتی اطلاعات موردنیاز از طریق روابط عمومی به دستت برسد کاملا کانالیزه و گنگ خواهد بود. ضمن اینکه روابط عمومی‌ها احتمالا وابسته به سازمان اطلاعات هستند و به راحتی برای خبرنگاران پرونده امنیتی درست می‌کنند. کافی است ذره‌ای با روابط عمومی‌ها بحث کنی یا منتقد سازمان و نهادشان باشی، فورا به تو انگ می‌زنند که با رسانه‌های غربی همکاری می‌کنی. همین‌قدر راحت آدم را تهدید می‌کنند!

به گفته او پیش از این مسئولیت گزارش‌ها و اخباری که تهیه می‌شد بر عهده مدیر مسئول بود اما امروز خود خبرنگاران باید پاسخگوی شکایت‌هایی باشند که از سوی سازمان‌ها و نهادهای مختلف ممکن است علیه آنها صورت بگیرد. به همین دلیل روابط عمومی‌ها به خودشان اجازه می‌دهند خیلی راحت‌تر از سابق از خبرنگاران شکایت و حتی یک خبرنگار باسابقه را در صورت داشتن رویکرد انتقادی تهدید کنند. او ادامه می‌دهد: تو هیچ ارج و قربی به عنوان خبرنگار نداری! شیوه نشستن عیسی کلانتری را ببینید؛ گویای بسیاری چیزهاست.

اما نون.الف به واسطه زن بودنش جنس دیگری از اتهام‌ها را مشاهده یا حتی تجربه کرده است که از آنها با عنوان “اتهام جنسی” نام می‌برد: وقتی خبرنگار منتقد و پیگیری باشی و زیاد بحث کنی شروع می‌کنند به تهمت زدن؛ مثل حرف‌هایی که درباره من می‌زدند ازجمله اینکه “این خانوم چشه، چی می‌خواد”. سریع شروع می‌کنند به شایعه‌سازی که ببینید این زن درستی نیست.

به گفته او در حوزه اقتصادی تهدیدها و اتهام‌ها علیه خبرنگاران بسیار متفاوت‌تر است و حتی شامل تطمیع هم می‌شود.

تسلط روابط عمومی ها بر رسانه‌ها

اگرچه اخراج بدون اعلام دلیل و اطلاع قبلی سه نفر از پنج خبرنگار سرویس سیاسی روزنامه اعتماد در روزهای اخیر خبرساز شد، اما این اتفاق تازه‌ای نیست. فقدان امنیت شغلی برای روزنامه‌نگاران ایرانی فقط در فشارهای دولت در توقیف و لغو امتیاز و شکایت از رسانه‌ها خلاصه نمی‌شود بلکه به گفته سین. یک مشکل درون-رسانه‌ای نیز محسوب می‌شود. او از مهمترین دلایلی را که می‌تواند امنیت شغلی خبرنگاران را از بین ببرد بده-بستان مدیران رسانه‌ها با مسئولان سازمان‌ها و نهادها می‌داند. این بده-بستان‌ها و پروژه‌های مشترک باعث می‌شود مدیران روابط عمومی برای حوزه خبری‌شان در آن رسانه خبرنگار تعیین کنند؛ خبرنگارانی بی‌تجربه که از زیر و بم مسائل حوزه‌های خبری اطلاع کافی ندارند و به جای پرسشگری به تایید و تبلیغ عملکرد سازمان‌ها و نهادها می‌پردازند. از سوی دیگر، به گفته سین. خبرنگاران برای فعالیت در حوزه‌های خبری مختلف باید به تایید روابط عمومی‌ها برسند و این مساله درباره بیشتر سازمان‌ها و نهادها صدق می‌کند. در این فرآیند، خبرنگاران باسابقه‌ای که رویکرد پرسشگری و انتقادی دارند اغلب از سوی روابط عمومی‌ها برای ورود به حوزه خبری تایید نمی‌شوند، شغلشان را از دست می‌دهند و مجبور می‌شوند حوزه فعالیتشان را تغییر دهند. سین می‌گوید: این‌طوری خبرنگاری وارد حوزه خبری می‌شود که هیچ سابقه‌ای ندارد و مسئول موردنظر هرچه بگوید او بازتاب می‌دهد.

سین تاکید می‌کند که از سال هشتاد و هشت به بعد این وضعیت شدت گرفته است: به ویژه در دوره احمدی‌نژاد جسارت خبرنگار بودن و سوال پرسیدن از بین رفت. بسیاری از خبرنگارانی که از سال هشتاد و هشت به بعد وارد عرصه مطبوعات شدند به راحتی قابل خریدن هستند.

او یکی از دلایل این مساله را راه‌اندازی وسیع وبسایت‌های خبری در سال‌های اخیر می‌داند که جایگزین روزنامه‌ها شده‌اند. به گفته سین. در زمان تصدی شهرداری تهران توسط محمدباقر قالیباف، تعداد زیادی وبسایت خبری با حمایت مالی شهرداری ایجاد شد که به صورت گسترده به استخدام خبرنگار و روزنامه‌نگار اقدام می‌کردند؛ خبرنگارانی که فرصت کسب تجربه، حرفه‌ای شدن، سوال پرسیدن و منتقد بودن را نداشتند و بیشتر در نقش حامی روابط عمومی‌ها به بازتاب اخبار کانالیزه و مورد نظر شهرداری می‌پرداختند.

علاوه بر این افراد بدون طی کردن دوره کارآموزی و خبرنگاری ناگهان دبیر سرویس می‌شد، چنین کسی بدون اینکه اصول خبرنویسی را بلد باشد مسئولیت بخشی از رسانه را برعهده می‌گرفت. بعد از پایان دوره قالیباف و اتمام کار سایت‌های وابسته به شهرداری، این افراد وارد رسانه‌ها شدند و کمتر از دبیر سرویسی قبول نداشتند.

نون. الف نیز این اظهارات را تایید می‌کند. به گفته او اگر یک دبیر سرویس از یک خبرنگار به هر دلیل ناراضی باشد به خبرنگار یک ماه فرصت می‌دهند تا کارش را ترک کند؛ این درحالی است که هیچ خبرنگاری در چنین شرایطی از این فرصت یک ماهه استفاده نمی‌کند؛ زیرا شرایط برای او به قدری آزاردهنده است که امکان استفاده از این یک ماه را عملا نخواهد داشت.

نون. الف وضعیت درآمد روزنامه‌نگاران و خبرنگاران در ایران را تابع یک فرمول احمقانه می‌داند و می‌گوید: من به جز رسانه اصلی که در آن مشغول کارم، برای دو جای دیگر به صورت حق‌التحریر کار می‌کنم تا حقوقم به ده میلیون تومان برسد؛ درحالی‌که خط فقر در ایران پانزده میلیون تومان است.

او شبی سه تا چهار ساعت می‌خوابد تا بتواند گزارش‌هایی را که به صورت حق التحریر می‌نویسد تکمیل کند. از سوی دیگر تاکید می‌کند که حق‌التحریرها ممکن است با تاخیر بسیار -مثلا دو ساله- پرداخت شوند.

آزار جنسی و تبعیض جنسیتی

چندی پیش گزارش‌هایی درباره آزار جنسی زنان روزنامه‌نگار و خبرنگار ایرانی منتشر و حتی در جریان جنبش من_هم اتهام‌هایی علیه برخی مدیران مسئول و خبرنگاران مرد مبنی بر آزارهای جنسی مطرح شد. اما نون.الف به بعد دیگری از این آزارهای جنسی اشاره می‌کند. به گفته او زنان روزنامه‌نگار و خبرنگار ایرانی بیشترین تجربه آزارهای جنسی را نه در محیط‌های کاری بلکه در مواجهه با مصاحبه‌شوندگان و مسئولان مختلف دارند: من می‌رفتم با یک نفر مصاحبه می‌کردم که ظاهرا خیلی هم مذهبی و مقید بود اما دو روز بعد از آن برای من پیام‌های بی‌ربط می‌فرستاد و این شروع آزار بود. از مرد ۲۵ ساله گرفته تا ۸۰ ساله ممکن بود این کار را بکند.

او می‌گوید به عنوان یک خبرنگار زن همواره این هراس را دارد که وقتی برای مصاحبه با یک مرد می‌رود در اتاق با او تنها نشود یا تظاهر کند که همکار دیگری در راه است و به زودی به آنها ملحق خواهد شد: این‌طوری طرف خودش را تا آخر مصاحبه جمع و جور می‌کند.

نون.الف به مواردی اشاره می‌کند که نیازی به مصاحبه حضوری نیست اما مصاحبه شونده اصرار دارد که خبرنگار زن حتما حضوری او را ملاقات کند، آن هم زمانی خارج از ساعت اداری: بعد همه به من می‌گویند تو بیخود کردی بعد از ساعت اداری رفتی. من می‌گویم خب شما به عنوان سردبیر به من فشار می آوری که باید فلان مصاحبه را بگیرم… وقتی یک زن با آزار جنسی روبرو می شود باور این است که خودش کاری کرده. مثلا حتی پدر من می گوید وقتی می‌روی برای مصاحبه آرایش نکن، خودت را جمع کن تا اتفاقی نیفتد! یک سال و خورده‌ای از زمانی گذشته که من توسط یک فرد مصاحبه‌شونده در محل مصاحبه لمس شدم، اما هنوز خودم را زیر سوال می‌برم و با خودم می‌گویم چرا؟ آیا من در زبان بدنم اشاره جنسی دارم یا چون خبرنگار بودم این اتفاق برایم افتاد؟

تبعیض جنسیتی، از دیگر تجربه‌های رایج خبرنگاران و روزنامه‌نگاران زن ایرانی است؛ از تعداد کم سردبیران زن گرفته تا نابرابر بودن درآمد خبرنگاران زن و مرد. چه بسیار روزنامه نگاران زن باسابقه و حرفه‌ای که از توان بازسازی رسانه‌های ورشکسته برخوردار هستند و این مسئولیت را برعهده می‌گیرند اما نامشان در پس نام مدیران مسئول و سردبیران مرد پنهان می‌ماند. به گفته نون.الف این تبعیض‌ها وقتی بیشتر آشکار می‌شود که زنان روزنامه‌نگار “استایل” و پوشش و رفتار متفاوت با سیستم داشته باشند و در عرف تعریف شده نگنجند: هرچقدر هم ما زنان خبرنگار منعطف باشیم، کافی است آن چیزی نباشیم که می‌خواهند! آن وقت از سطوح بالای رسانه‌ای حذف می‌شویم.

سین. هم از تجربه و واقعیت مشابه حرف می‌زند. به گفته او تعداد سردبیران زن در ایران بسیار کم است؛ حتی تعداد دبیران سرویس زن هم در مقایسه با مرد کمتر است. او تاکید می‌کند که سنگ اندازی‌ها، بهانه‌گیری‌ها، کارشکنی‌ها و آزارها علیه معدود زنانی که در سطوح بالا در رسانه‌ها فعالیت می‌کنند بسیار است: می‌توانند شما را به راحتی از زندگی بیندازند، ایرادهای الکی بگیرند، به شما نیروی کافی ندهند تا جایی که خودت را کنار بکشی!

از سوی دیگر به گفته او وقتی یک زن در رسانه‌های ایران به مقام بالایی می‌رسد خیلی زود ممکن است در معرض برچسب‌ها و اتهام‌های مختلف از جمله اتهام‌های جنسی قرار بگیرد.

اما پشیمان نیستند…

بعد از شنیدن همه این حرف‌ها از هردوی آنها می‌پرسم اگر به عقب برگردند دوباره این شغل را انتخاب می‌کنند؟ و پاسخ هر دو این است: قطعا بله!

نون.الف می‌گوید وقتی می‌نویسد و حتی به ده درصد هدفش می‌رسد -مثل اشاره به یک خطا، یا نقد از یک عملکرد سازمانی- آن‌وقت رضایتی را تجربه می‌کند که با هیچ حس دیگری قابل تعویض نیست. او از هیجان پیگیری سوژه‌هایی حرف می‌زند که هنوز به آنها فکر می‌کند؛ از روزی که بتواند برای تهیه گزارشی درباره زندگی کولبران زن به کردستان برود: این سهم که بتوانیم گزارش‌های دلخواهمان را تهیه کنیم خیلی کم نصیب ما زنان خبرنگار می‌شود اما من هنوز دوست دارم ایده‌هایم را دنبال کنم.

سین. هم پاسخ مشابهی می‌دهد و می‌گوید: چون تصورم از کار خودم این است که تا حدی در حوزه کاری خودم موثر بودم و هستم، این باعث می‌شود انگیزه داشته باشم برای ادامه کارم. اینکه در این بیست سال هیچ وقت نتوانسته‌اند من را بخرند، هیچ بهانه‌ای نداشتند که من را تحت فشار بگذارند، با وجود اینکه خیلی سانسور شده‌ام اما در همین حد هم که موثر بوده‌ام به من انرژی می‌دهد.

با این همه او حرف‌هایش را با طعم آشنایی از تلخی به پایان می‌برد؛ وقتی می‌گوید با آغاز ریاست جمهوری رییسی حتی اندک کورسوهای امید هم برای بسیاری از خبرنگاران از بین رفته و آنها همچون آخرین نسل از کرگدن‌های تنها خود را در برهوتی از ناامنی و بیکاری و نومیدی رها شده می‌دانند.