کولبری و سوختبری نتیجه نبود عدالت اجتماعی در ایران/بهار عباسی

روز پنجم اسفند ماه نیروهای نظامی وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مناطق مرزی شهرستان «سراوان» به تعدادی از سوختبران بلوچ تیراندازی کردند. در پی این اتفاق شماری از سوختبران کشته و زخمی شدند. کشته شدگان سوختبرانی بودند که برای گذران زندگی سوخت را از ایران به پاکستان انتقال داده و آنجا می‌فروختند. «محمد بلوچی» یکی از کسانی بود که همان روز قصد داشت به پاکستان برود. بسیاری از دوستانش کشته و زخمی یا در اعتراضات بازداشت شدند. او هم به مرز پاکستان پناهنده شده است و به دلیل نبود امنیت جانی نمی‌تواند به ایران برگردد. او می‌گوید: «من یک گازوئیل‌کش هستم. سوختبر لقبی‌ست که در ایران به ما داده‌اند. ما گازوئیل را خودمان می‌خریم و خودمان هم می‌فروشیم. نه دزدی کردیم و نه از کسی گرفتیم.»

او در ادامه می‌افزاید: «ما سوخت را از فروشگاه‌ها می‌خریم و آن را می‌فروشیم. در جایی که سوخت می‌خرم دوازده کارگر کار می‌کنند. آنها هم روزمزد کار می‌کنند و برای هر ماشین ده هزار تومان یا پانزده هزار تومان می‌گیرند. من به ازای هر بار پنجاه هزار تومان به کارگران می‌دهم، بعد بار را می‌زنم و به طرف مرز می‌آیم. در راه هیچ امنیت جانی‌ای ندارم. الان می‌گویند گازوئیل قاچاق است و در ایست‌های بازرسی برای ما مشکل درست می‌کنند. در مرز پاکستان هم مجبوریم به ارتش پاکستان پول حمل بار بدهیم تا اجازه دهند سوخت را به پاکستان برسانیم و در آنجا بفروشیم. بعد از سه روز به مرز پاکستان می‌رسیم و در مرز «پنجور» بار را خالی می‌کنیم. بعد پول بار را جدا می‌کنیم و پول فروشنده‌ی اولیه را از آن پراخت می‌کنیم. مبلغ ناچیزی برای خودم و خانواده‌ام می‌ماند. سه خانواده باهم زندگی می‌کنیم. حتی نمی‌توانیم مستقل زندگی کنیم. زندگی همه‌ی ما به این سوختبری وابسته است. سیستان و بلوچستان از لحاظ رفاهی زیر خط فقر است.»

محمد در ادامه می‌افزاید: «جدا از مشکلات جانی و مالی در راه پاکستان هم امنیت نداریم. مسیر پر از دزد است. دزدهای پاکستان هر شب از ما دزدی می‌کنند. در مرز ایران هم معمولا ما را می‌گیرند بازخواست‌ می‌کنند که چرا به مرز پاکستان رفته‌اید. اگر پول داشته باشیم پول و ماشین را می‌گیرند و بیست روزی نگه‌مان می‌دارند.»

«رحمت محمودپور» در یک خانواده‌ی تحصیل‌کرده به دنیا آمده است ولی به دلیل مشکلات معیشتی در مرز «هرزنی» سردشت کولبری می‌کند. او سی و شش ساله و فارغ‌التحصیل رشته‌ی مهندسی برق است. رحمت می‌گوید: «به صورت قراردادی معلم بودم ولی استخدام رسمی نشدم. در نتیجه من و کل خانواده‌ام کولبر شدیم. با پدر هفتاد ساله‌ام برای یک مزد ناچیز به کولبری می‌رفتیم در این مسیر امنیت جانی و مالی نداشتیم به‌سختی زندگی می‌گذراندیم.» او در ادامه می‌افزاید: «ما بارها را از مرز سردشت به اقلیم کردستان می‌بردیم. بارمان معمولا گازوئیل، پوشاک، نقت یا سیگار بود. یکی از دلایلی که به کولبری روی آوردیم فقر و بیکاری بود. ساکن روستای مرزی هرزنی سردشت بودیم. در این روستا نه‌تنها هیچ کاری به جز کولبری وجود نداشت، بلکه هیچ گونه امکانات اولیه زندگی مانند آب، برق، بهداشت، مدرسه و جاده هم نبود. در آنجا کودکان، زنان و جوانان در وضعیت بدی قرار داشتند. ما هم با کار کولبری هیچ آینده‌ای برای خود متصور نبودیم، به همین دلیل ایران را ترک کردیم.»

«عبدالله عارف» از کمپین فعالان بلوچ به ماهنامه خط صلح می‌گوید: «سوختبری مرگ بارترین شغلی است که شهروندان بلوچ به اجبار به آن تن می‌دهند. بر اساس رسمی، استان سیستان و بلوچستان بالاترین میزان فقر و بیکاری را در کشور دارد. همچنین سالانه بیش از ۴۰ سوختبر کشته می‌شوند و یا در جریان تعقیب و گریز توسط نیروهای دچار در پی سوانح رانندگی یا تیراندازی نیروهای انتظامی به بار آنها، در آتش می‌سوزند. همچنین در تعقیب و گریز مامورانی که وضعیت جاده و تردد ماشین‌های معمولی را رعایت نمی‌کنند، گاهی تصادف‌هایی رخ می‌دهد که منجر به مرگ یا زخمی شدن سرنشینان دیگر اتومبیل‌ها می‌شود. سالانه ده‌ها مورد کشته و زخمی‌شدن شهروندان بر اثر تصادف با ماشین سوختبران گزارش می‌شود.»

او در ادامه می‌افزاید: «شهروندان بلوچ از طریق مرزهای دریای یا زمینی مشغول به کار سوختبری هستند. در مرزهای زمینی با ماشین، موتور، الاغ یا قاطر چند گالن سوخت را جابجا می‌کنند. از طرفی بعضی از مرزهای استان مین‌گذاری شده‌اند. همچنین بعضی از سوختبران به علت نبود علایم دقیق و واضح بر اثر عبور از میدان مین جان خود را از دست داده‌اند. نیروهای انتظامی در مناطق مرزی حتی به الاغ‌هایی که در جابجایی سوخت مورد استفاده قرار گرفته‌اند، تیراندازی می‌کنند. با تمامی این خطرات باز هم شاهد آن هستیم که شهروندان به کار سوختبری روی می‌آورند. در بین سوختبران، کودکانی هستند که بعد از کشته شدن پدرش به این کار روی آورده‌اند.»

به گفته او «آمار دقیقی از تعداد سوختبران در دسترس نیست، گفته می‌شود حدود ۵۰۰ هزار ماشین مشغول به کار سوختبری هستند و هر ماشین ۳ الی ۴ خانوار را پوشش می‌دهد. در نهایت درآمد ماهانه برای هر خانواده کمتر از ۷۰۰ هزار تومان خواهد بود. هر خانواده حداقل ۴ الی ۵ عضو دارد. طرح جدید دولت بنام رزاق در واقع جهت قطع روزی بیشتر از شهروندان بلوچ طراحی شده است. آنها با این طرح می‌خواهند این کار را انحصارا در دست خود بگیرند.»

تبعیض ساختاری
توسعه‌نیافتگی استان‌های مرزی در ایران باعث شده است که شهروندان در سیستان و بلوچستان و کردستان به کارهای با مزد ناچیز روی بیاورند. کولبری و سوختبری در سیستان و بلوچستان و کردستان حاصل سیاست انکار و طرد است. در این مناطق مردم از کوچکترین امکانات اولیه‌ی زندگی محروم هستند. معمولا لوله‌کشی آب و جاده و دراکثر مواقع مدرسه وجود ندارد و کودکان از ادامه تحصیل باز می‌مانند. گاهی بعضی از جوانان بدون هیچ امکاناتی به درجات بالای دانشگاهی می‌رسند ولی دوباره با تبعیض و طرد روبرو می‌شوند. چون مرز نشینی در ایران با سیاست انکار و طرد روبه‌روست. اقلیت‌نبودن در ایران یک مزیت حساب می‌شود. کسانی که ناخواسته در مرزها به دنیا آمده‌اند شانس این را ندارند که یک شغل دولتی کسب کنند. پس مجبورند به کولبری و سوختبری روی بیاورند. هویت کردها و بلوچها سوختبری و کولبری نیست ولی به دلیل فقر اقتصادی این شغل‌ها درست شده‌اند. این کسب و کار به یک فرصت شغلی تبدیل شده و آنها که از کار محرومند هم به خاطر آن جان خود را از دست می‌دهند. کولبری و سوختبری نتیجه‌ی سیاست‌های تک‌اتنیکی و تک‌مذهبی مربوط به توسعه است. کولبری و سوختبری بیشتر یک پدیده سیاسی هستند. کولبری به عنوان یک پدیده، نشانگر توسعه‌زدایی استقراریافته در کردستان و نشانه وضعیت استثنایی سیاسی_اقتصادی است آنچه که مودیمبه آن را در مفهوم عمومی‌تر، «ساختار استعمارگرانه» می‌نامد. این ساختار باعث دوگانگی‌های پارادایمی مانند «اقتصادهای معیشتی در مقابل اقتصادهای مولد» می‌شود. پارادایم‌های اقتصادی دوگانه مشابه در ایران کولبری را به وجود آورده که بیانگر نوعی آپارتاید اقتصادی در کردستان و سیستان و بلوچستان است.

طرح رزاق
این طرح که به گفته مسئولان برای کمک به درآمد خانواده‌های فقیر منطقه و جلوگیری از قاچاق سازمان‌یافته سوخت ایجاد شده، از شهر سراوان در استان سیستان و بلوچستان آغاز شد. بر اساس این طرح آزمایشی، به هر خانوار مرزنشین در هفته ۲۰۰ لیتر گازوئیل با نرخ دولتی عرضه می‌شود. آنها می‌توانند سهمیه خود را در جایگاه‌های تعبیه‌شده که ۵ کیلومتر با مرز فاصله دارد تحویل گرفته و از طریق معابر تعیین‌شده به پاکستان برده و در آنجا بفروشند. اما این طرح در اجرا با مشکلاتی مواجه شد، تا جایی که شش روز پس از کشته شدن چند تن از سوخت‌بران بلوچ بر اثر تیراندازی ماموران در مرز ایران و پاکستان در نزدیکی سراوان، یک مسئول ستاد مبارزه با قاچاق کالا از دولت به دلیل کارشکنی در توزیع سوخت در چهارچوب طرح «رزاق» انتقاد کرد و گفت: «این طرح به وضعیت سوختبران در سیستان و بلوچستان بیشتر آسیب زده است.»

کولبری و سوختبری
کولبر به کسانی گفته می‌شود که برای کسب درآمد به حمل اجناسی بین دو طرف خط مرزی اقدام می‌کنند. کولبران بیشتر در استان‌های آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام مشغول به کار هستند. کولبران اجناس را بر روی پشت خود و یا به کمک حیوانات بارکش از مناطق مرزی عبور می‌دهند و پس از گذر از مرز در بازارچه‌های اقلیم کردستان به فروش می‌رسانند. بیشتر این اجناس کولر، بخاری، سیگار، تلویزیون، پوشاک و منسوجات هستند. مردم در مرزهای شرقی و غربی ایران با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند، چنین وضعیتی کولبری و سوختبری را به‌وجود می‌آورد. ریشه این وضعیت از تبعیض شروع می‌شود. مردم این مناطق از امتیازاتی که در سایر نقاط ایران به آن دسترسی دارند، محروم هستند. هیچ وقت شرایط زندگی مردم تهران با شرایط زندگی مردم در نقاط مرزی سیستان و بلوچستان و کردستان قابل مقایسه نیست. مردم در این مناطق از کوچکترین امکانات تفریحی و رفاهی محروم هستند.

افکار عمومی
در پی کشته و زخمی شدن شماری از سوختبران در مناطق مرزی سراوان و اعتراضات و اعتصابات شهروندان در استان سیستان و بلوچستان، هزاران کاربر در شبکه‌های اجتماعی کارزار مجازی در حمایت از سوختبران راه انداختند و با هشتگ‌های «سراوان تنها نیست» و «سوختبر نکشید» به شرایط معیشتی سوختبران اعتراض کردند. این کارزار به ترند اول در ایران تبدیل شد. پیشتر نیز بارها هشتگ‌های مجازی در حمایت از کولبران ترند شد، اما متاسفانه تاثیری در رویکرد نیروهای مرزبانی نسبت به این شهروندان نداشته و روز کولبران و سوختبران بیشتری قربانی می‌شوند. درک متفاوت شهروندان از پدیده کولبری و سوختبری با حاکمیت و شیوه‌ی برخورد با ابن قشر از جامعه از تبعات عدم وجود نهادهای دموکراتیک و تسلط تمامیت خواهی در کشور است که به افکار عمومی اهمیتی نمی‌دهد.