اقتصاد در دنیا هر تعریفی که داشته باشد در این سالهای طولانی هیچ نماد و نمودی از آن در جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد و نزدیک به نیمقرن است که جایی برای یک اقتصاد پویا، واقعی و علمیِ تعریفشده در این سرزمین وجود ندارد.
در فقدان یک برنامهی اقتصادی اصولی، آنچه هست بلبشویی است لجامگسیخته و هرج و مرجی غیر قابل پیشبینی در سطوح مختلف جامعه که بعضیها از آن با عنوان اقتصاد رانتی، اقتصاد دلالی و یا اقتصاد زیرزمینی یاد میکنند. به یُمن همین اقتصاد بیمار، پیچیده و درهمریخته و ناکارآمد است که بیکاری در این کشور به یک بحران بزرگ و روزافزون و لاینحل تبدیل شده و جامعه را به انحطاط و تیرهروزی کشانده است.
معضل بیکاری در جامعهی امروز ایران به سان غدهای سرطانی کلیهی شئون زندگی بهویژه سرنوشت جوانان را نسل از پی نسل متاثر از خود کرده و آنها را در تشکیل یک زندگی ساده هم ناتوان کرده است. کلیت نظم و نظام جامعه دچار چالش شده و در معرض تهدیدی جدی قرار گرفته است.
معضل بیکاری در جامعهای که اختلاف طبقاتی در آن با هیچ کجای دنیا قابل قیاس نیست، پیامدهای زیانبار خاص خود را دارد و بانی پدیدههای خطرناک بسیاری است که جامعه امروز ایران با آن روبروست.
در وانفسای بیکاری مدام و گسترده در جامعه امروزی ایران پدیدههای ناپسند و معضلات خطرناک زیادی سر برآوردهاند که پیشتر وجود نداشتند. اخلاق، راستگویی، حفظ ارزشها در جامعه از میان رفته و رفتارهای ناشایست، دروغ و ضد ارزشها پدیدار شده است.
در زندگی امروز مردم ایران هیچ معیار و تضمینی برای این که مثلا در طول یک شبانه روز چه کسی یا کسانی ناگهان صاحب ثروتهای بادآورده و افسانهای میشوند و از قِبل آن چند هزار خانوار از زندگی کوچکشان سقوط کرده و به دام فلاکت و گدایی میافتند، وجود ندارد. ممکن است با یک امضا، معروف به امضاهای طلایی که این سالها در ایران رایج شده است یا انعقاد یک قرارداد آنچنانی، فردی یک شبه دارای ثروت هنگفتی بشود یا صدها خانوار از هستی ساقط شوند.
این روال و رویهی غیر اصولی که نتیجهی ویرانی اقتصاد کشور و همچنین فقدان عدالت و کاردانی و دلسوزی عقلای قوم در جمهوری اسلامی است، باعث شده در ایران امروز ارزانترین نیروی کار موجودیت پیدا کند و سطح فقر و فلاکت در جامعه روزبهروز افزایش یابد.
در سایهی چنین ساختار معیوبی است که جوانان برای پیدا کردن کاری ساده با تحصیلات بالا ناکام مانده و سالها سرگردان هستند.
به دنبال این فاجعه بزرگ اقتصادی و اجتماعی که باعث پیدایش جمعیت بیکار فراوان در کشور شده است دختران و پسران جوان با تحصیلات عالی حاضر میشوند برای ماهانه کمتر از ششصد هزار تومان حقوق، چهارده ساعت و حتی بیشتر در روز به کارهای سخت و طاقتفرسا تن بدهند، بدون آن که کوچکترین حامیای از ناحیهی قانون و یا دیگر نهادهای اجتماعی داشته باشند.
کار کردن با ششصد هزار تومان دستمزد ماهانه در حالی است که مسئولین اجرائی کشور، زیر ده میلیون تومان درآمد ماهانه را خط فقر در جامعهی ایران تعیین کردهاند. حال شکاف به این بزرگی را چگونه میتوان توجیه کرد؟ شاید فقط هنر سردمداران جمهوری اسلامی است که در شکل دادن به معضلات ید طولایی دارند و برای رفع مشکلات گوش شنوا نداشته و ندارند.
آمار و ارقام رسمی در رابطه با نرخ بیکاری در کشور رقم ۲۲ درصد و در برخی استانها چون استانهای کرمانشاه و ایلام ۴۲ درصد و در سیستان و بلوچستان ۶۵ درصد را نشان میدهد، در حالی که واقعیت آن است که نرخ بیکاری در کشور غیر قابل محاسبه است. بیان چنین درصدهای غیر واقعی شاید ناشی از آن است که نگاه آماری در این داده آن است که زنان خانهدار، سربازان وظیفه، دانش آموزان و دانشجویان و … را نیز شاغل قلمداد کردهاند.
گذری بر علم جامعهشناسی گویای این واقعیت است که مادر بسیاری از معضلات و مشکلات در جوامع، «مشکل بیکاری» است. معضلی که در عین حال که علت معلولهای بسیاری است، خود معلول علتهای زیادی نیز هست. به دنبال بیکاری در جامعه است که معضلاتی چون، فقر، دزدی، یاس و ناامیدی، سرخوردگی از زندگی، خودکشی، اعتیاد و دهها نوع معضل گوناگون و خطرناک دیگر در جامعه شکل گرفته و افزایش مییابد و ارکان زندگی انسانی مورد تهدید قرار میگیرد و فرو میریزد. تجارب نشان داده است که هر اندازه که نرخ بیکاری در جامعهای بالا باشد، نرخ فلاکت، بزه و فساد در آن جامعه نیز سیر صعودی پیدا میکند و معضلات و گرفتاریها یکی از پس دیگری خودشان را نشان میدهند، معضلاتی که سالهاست گریبانگیر جامعه ایران است.
بیعدالتی در استخدام
اگر چه بهدنبال نبود اقتصادی پویا و از سوی دیگر هرج و مرجهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مدام و طولانی در کشور طی این سالها نه تنها مراکز و کارخانجاتی برای جذب نیروهای آمادهی کار در کشور بهوجود نیامده، بلکه بسیاری از مراکز کار و کارخانجات بزرگ و کوچک نیز تعطیل و کارگرانشان به جمعیت بیکاران اضافه شدهاند. متاسفانه برای جذب همان اندک نیرو که گاه و بیگاه و به ندرت صورت میگیرد هم هیچگونه ضابطه و عدالتی وجود ندارد و معمولا این مقدار کم جذب نیرو هم به برخی از خانوادههای شهدا و جانبازان و … تعلق میگیرد و عموم مردم از آن محروم و بینصیب هستند.
علاوه بر آن، کسانی که با هر مشکلی موفق شدهاند یا از طریق سهمیه و یا با پرداخت رشوه و ترجیح روابط بر شایستگیها، شغلی نامتناسب با رشتهی تحصیلی و علاقهشان به دست آوردهاند هم حین کار با مشکلات زیادی از قبیل پائینبودن دستمزد و فقدان محل امن و استاندارد حین انجام کار روبرو هستند. دلیل آن نیز مشکلاتی است که در قوانین کار به وجود آوردهاند. طی سالهای گذشته قوانین کار و امور اجتماعی روزبهروز چتر حمایتی خود را بیشتر از سابق از سر کارگران برداشته و قوانین را به ضرر کارگران و به سود کارفرمایان و البته به سوی هرج و مرج تغییر پیدا کرده است. تغییراتی مانند برداشتن مادهی الزامیبودن بیمهی کارگران توسط کارفرماها به اشکال گوناگون و یا عدم توجه کافی به ایجاد محیط امن و استاندارد کارگاهها. این تغییر و تحولات زیانبار به ضرر طبقه کارگر و خیل بیکاران تا جایی بوده که وزرات کار و امور اجتماعی اخیرا و از چند سال گذشته با ادغام در سازمان تعاون، عملا نقش وزارتی این وزراتخانه بسیار کم اهمیت شده است و به شکلی درآمده که توجه چندانی به مسئلهی مهم کار و مسائل اجتماعی ندارد. این موارد در خصوص کسانی که در مراکز کارگاهی و کارخانجات شاغل هستند صدق میکند، در حالی که خیل جوانان تحصیلکرده بیکار و جویای کار به دلیل نبود کار اکثرا امید به زندگی را از دست داده و راه به بیراهه بردهاند و در دام فلاکت افتادهاند. یا قشر وسیع دیگری از جوانان که به دلیل بیکاری دست از تشکیل زندگی زناشویی شسته و یله و سرگردان شبها را به روز پیوند میدهند. در این وانفسای نبود کار و کاسبی، بسیاری از جوانها ناگزیر به مشاغل کاذب روی آوردهاند. دستفروشی یکی از عمده مشاغلی است که جوانهای بیکار و بعضا با تحصیلات عالی به آن هجوم بردهاند، دایم در جنگ و گریز با ماموران شهرداری هستند و هر بار داستان دردناکی از این درگیریها رقم میخورد و دودش به چشم جوانها و جامعه میرود.
چنین وضعی باعث شده که کارفرمایان اندکی که نیاز به کارگر دارند از افراد بیکار و جویای کار با کمترین دستمزد و کمترین مزایا استفاده کنند. همچنین برای آنکه صاحب کار هر طور دلش بخواهد با کارگر رفتار کند و پس از آنکه اخراج شد، حق هیچگونه ادعایی نداشته باشد قبل از به کارگیری از آنها سفته و یا چک با مبالغ بالا اخذ میکنند و این روند در جامعه امروز ایران حالت همهگیری به خود گرفته است.
متاسفانه چنانچه برای بررسی دقیق معضل بیکاری در شرایطِ بهوجود آمده قصد تحقیق به صورت آماری را داشته باشیم، آمار قابل استنادی وجود ندارد و آمارها به حدی مخدوش و دور از واقعیت هستند که امکان دسترسی و نتیجهگیری درست از آن کاری عبث و بیهوده است.
چنین اوضاعی در کشور باعث شده مقولهای به نام عدالت و اخلاق در جامعه بطور کلی از بین برود.
جامعه ای امروز ایران افسانه ای هزارگون است که دل هر انسان آزاداندیشی را به درد می آورد. در جامعه ناهمگون امروز ایران ثروت کشور در دست عده قلیلی قرار دارد، بر این اساس یک سو سردمداران و وزرا و وکلای مجلس هستند که ثروت خود و اطرافیانشان به رقمهای نجومی میرسد و سمت دیگر ملتی که در فقر و بیکاری و گرانی و تورم روزبهروز زندگیشان سخت و سختتر میشود.
نگاهی به وضعیت جامعه کنونی ایران گویای این واقعیت تلخ و نگرانکننده است که بعضی خانوادهها با داشتن چهار فرزند و کمتر یا بیشتر که بعضی از آنها دارای تحصیلات عالی هستند همگی بیکار و فاقد درآمد هستند. علیرغم آنکه سن و سالی از آنها گذشته است، ناامیدانه سربار پدران و مادرانشان بوده و امیدی به یافتن کار ندارند. همچنین بهدلیل بیعدالتی گسترده در جامعه و نگاه خودی و غیرخودی حاکمیت به شهروندان، خانوادههایی هستند که نورچشمی نظام بوده و کلیه اعضا خانوادهشان در هر شرایطی شاغل و دارای درآمدهای سرشار هستند.
این تضاد و تبعیضها بیشتر خود را در استانهای مرزی کشور چون کردستان، سیستان و بلوچستان، کرمانشاه، ایلام و .… که نرخ بیکاری در آنها حتی تا ۷۵ درصد هم میرسد، خودش را نشان می دهد و وجود مشاغل کاذب و سخت و زیانآوری چون کولبری، سوختبری یا کارهایی چون زبالهگردی و … نتیجه وجود بیکاری شدیدی است که سالهاست در این استانها ادامه داشته و روزبهروز نیز بدتر میشود.
هماکنون هزارها دختر و پسر جوان با تحصیلات عالی در تهران و دیگر استانها به ناچار تن به مشاغلی با دستمزدهای ماهانه ۶۰۰-۷۰۰ هزار تومان دادهاند و هزارها جوان دیگر از فارغ التحصیلان مقاطع فوق لیسانس و دکترا سالهاست به دنبال کار سرگردان هستند.
به همین دلیل هم شاهد موج خودکشیها بهویژه در میان قشر جوان در این مناطق هستیم. خودکشیهایی که بیشتر آنها به خاطر بیکاری و فقر بوده و شکل اعتراضی دارند.
این سالها در جامعه مصیبتزده ایران هزاران هزار جوان که سن و سالی از آنها گذشته است به دلیل آنکه پس از سالها پیگیری شغلی بهدست نیاوردهاند، امید به زندگی و تشکیل خانواده را از دست داده و در شرایط بسیار سختی بهسر میبرند و هزاران جوان دیگر به دنبال کار یله و سرگردان هستند، در مقابل هیچ کسی به فکر آنها نیست پس به خیل جوانان نا امید می پیوندند و این حکایت تلخ همچنان باقی است.