ماهنامه خط صلح – صدور حکم اعدام برای «شریفه محمدی»، فعال کارگری و «پخشان عزیزی»، مددکار اجتماعی، به باور بسیاری از فعالان حقوق بشر در امتداد جنگی است با زنان که جمهوری اسلامی بهروشنی هرچه بیشتر در دو سال اخیر در پیش گرفته است؛ واکنشی به جنبش فراگیر زنان در ایران؛ تهدیدی برای وادارکردن زنان به سکوت؛ زنانی که بارهاوبارها گفتهاند به عقب بازنمیگردند.
صدور حکم اعدام برای شریفه محمدی و پخشان عزیزی با واکنشهای بسیاری همراه بوده است. بهویژه پس از انتشار نامهای از پخشان عزیزی، اعتراضهای بسیاری دربارهی احکام اعدام شکل گرفت. از مهمترین آنها میتوان به اعتراض مستمر زنان در زندان اوین اشاره کرد. زندانیان زن در اوین علیه صدور حکم اعدام برای شریفه و پخشان تحصن کردند و شعار سر دادند. آنها تأکید کردند که همصدا و همپیمان تا لغو حکم اعدام ایستادهاند.
اینکه حکم اعدام شریفه محمدی و پخشان عزیزی در ادامهی سرکوب مستمر زنان توسط حکومت ایران صادر شده، انکارناپذیر است، حتی نمیتوان نسبت به خطر صدور این حکم برای «وریشه مرادی»، فعال مدنی کُرد و «نسیم سیمیاری غلامی» از بازداشتشدگان جنبش «زن زندگی آزادی» نیز نگران نبود؛ زیرا آنها هم با اتهام «بغی» روبهرو هستند که میتواند به صدور حکم اعدام منجر شود. مهمتر اینکه زنان همانگونه که از آغاز جنبش «زن زندگی آزادی» بارهاوبارها اعلام کردهاند، خیال عقبنشینی ندارند. مبارزهی روزمره و مقاومت مستمر آنها با حجاب اجباری که عریانترین نماد تبعیض جنسیتی در ایران است ادامه دارد. باوجودی که بیشتر فعالان جنبش زنان و بسیاری از زنان فعال سیاسی و مدنی در زندان به سر میبرند، صف مبارزهی آنها با آپارتاید جنسیتی هر روز گستردهتر میشود. ازاینرو شاید دور از انتظار نباشد که حکومت ایران در کنار سایر ابزارهای سرکوب ازجمله گشت ارشاد، بخواهد از طریق صدور حکمهای طولانی مدت زندان و اعدام نیز اهرمهای فشار دیگری را در بهعقبراندن زنان به کار بگیرد.
اما سوال اینجاست که جامعهی مدنی چقدر نسبت به احکام اعدام حساسیت نشان میدهد؟ سوای واکنش فعالان حقوق بشر و زنان زندانی سیاسی و برخی نهادهای بینالمللی، واکنش جامعهی مدنی به این احکام چیست؟
از اعدام دستهجمعی زنان بهایی در پاییز سال ۱۳۶۱ چهار دهه میگذرد؛ واقعهای که در آن ده زن بهایی در میدان چوگان شهر شیراز به دار آویخته شدند. جوانترین آنها «مونا محمودنژاد» ۱۷ساله بود و مسنترین آنها «عزت جانمی» ۵۷ساله.
در این سالها زنان مبارز سیاسی دیگری نیز ازجمله «شیرین علمهولی» و «زینب جلالیان» با حکم اعدام مواجه شدند. زنانی که شاید حتی نام آنها به گوش بسیاری از افراد جامعهی ایران ناآشنا باشد. اما اینکه امروز از سوی فعالان حقوق بشر دربارهی حکم اعدام شریفه محمدی و پخشان عزیزی واکنشهای بسیاری ایجاد شده، آیا میتواند نقطهی امیدی باشد برای اینکه حساسیت جامعه نسبت به مسئلهی اعدام افزایش پیدا کند؟
نه به اعدام، مطالبهای که هنوز همهگیر نشده
جنبش «زن زندگی آزادی» فرصتی شد تا روایت رسمی حکومت ایران از مردم بلوچ شکسته شود. در این میان مسئلهی اعدام بلوچها نیز برای نخستینبار حساسیتهایی را در جامعه برانگیخت. پیشازاین افکار عمومی ایران دربارهی اعدامشدگان بلوچ نیز چندان با همدردی و همدلی همراه نبود؛ آنهم در شرایطی که مسئلهی اعدام در سالهای اخیر به یکی از بحثهای اجتماعی در جامعهی ایران تبدیل شده است. حتی در تولیدات فرهنگی و هنری ازجمله فیلم و سریالهای ایرانی، چهرهی غیرانسانی و کریه اعدام به نمایش کشیده میشود. بااینهمه گویا کمتر کسی از آمار بالای اعدامشدگان بلوچ در ایران خبر داشت. بلوچهایی که اعدام میشدند حتی نامشان از محدودهی بلوچستان فراتر نمیرفت و در افکار عمومی جامعهی ایران تصویرشان با کلیشهای درهمآمیخته بود که رسانهها بازنمایی میکردند: «قاچاقچی و اعضای گروههای تروریستی».
به نظر میرسد در جنبش مهسا (ژینا) و در جریان دادخواهی همزمان «ماهو» –دختر چابهاری—، این تصور از هم پاشیده شد؛ تا جایی که رسانهها بهکرات از افزایش اعدام بلوچها همزمان با اوجگیری اعتراضات مردمی، بهویژه جمعههای اعتراضی زاهدان نوشتند و حتی برای نخستینبار بر انتشار اسامی زندانیان بلوچ که در آستانهی اعدام بودند تمرکز کردند.
جنبش «زن زندگی آزادی» برگ تازهای را نیز در جنبش زنان ایران ورق زد و افکار عمومی را واداشت تا به قدرت زنان برای ایجاد تغییرات چشمگیر اجتماعی و سیاسی باور پیدا کند؛ به اینکه جنبش زنان میتواند جامعه را بهسوی جنبشهای رهاییبخش دیگر نیز سوق دهد.
بااینهمه سادهانگارانه خواهد بود اگر ادعا کنیم این جنبش توانسته باشد مطالبهی «نه به اعدام» را به مطالبهای گسترده و جدی برای جامعهی مدنی تبدیل کند.
افکار عمومی جامعهی ایران هنوز نسبت به اعدام حساسیت کافی ندارد؛ حتی اگر در سالهای اخیر به سبب تلاشهای فعالان حقوق بشر در این زمینه کمی حساسیت ایجاد شده باشد، شامل حال همه نمیشود. بخش بزرگی از جامعه در کارزار نه به اعدام هم تبعیضآمیز رفتار میکند و هنوز نیاموخته و نپذیرفته که آنچه اهمیت دارد مخالفت با «نفس عمل اعدام» است. در تولیدات فرهنگی و هنری که دربارهی اعدام ساخته میشود بهجای مبارزه با این قانون ضد حقوق بشری، به گرفتن رضایت از شاکیان پروندهی فرد در آستانهی اعدام بسنده میشود. مسئلهبرانگیز بودن اعدام در ایران سالهاست در چرخهی معیوب توقف حکم قصاص بهواسطهی گرفتن رضایت و پرداخت دیه مانده است. فیلمهای سینمایی که دربارهی چهرهی کریه اعدام ساخته میشوند هیچکدام به مسئلهی اعدام مردم بلوچ، زندانیان سیاسی، بهاییان و آنها که «مخل امنیت کشور» نامیده میشوند نمیپردازند.
در اعتراض به اعدام شریفه محمدی و پخشان عزیزی نیز ما شاهد همهگیرشدن یکصدای اعتراضی نبودیم؛ بلکه تنها واکنشهایی از سوی فعالان حقوق بشر و زنان زندانی شکل گرفت که حتی در رسانههای داخل کشور نیز همهگیر نشد. اما خبر بدتر اینکه همین واکنشها را هرگز دربارهی اعدام بسیاری از افراد دیگر ندیدهایم؛ افرادی که نه زندانی سیاسی هستند، نه فعال اجتماعی و نه چهرهای شناختهشده دارند، افرادی که شاید جرمهای سنگین هم مرتکب شده باشند، اما براساس یک اندیشهی ضد اعدام باید به اعدام آنها نیز «نه» بگوییم.
حکومت ایران هنوز و همچنان بر چنین موجی سوار است؛ بر گفتمانی که از اعدام ساخته و در جامعه نهادینه کرده و این گفتمان میتواند در برهههای مختلف، قربانیان متعدد داشته باشد، از اعدام دستهجمعی بهاییان گرفته تا اعدام متهمان به مخل امنیت کشور در جنبش «زن زندگی آزادی». از اعدام مردم بلوچ به اتهام قاچاق و همکاری با گروههای تروریستی گرفته تا اعدام شیرین علمهولی به اتهام «محاربه». از اعدام «ریحانه جباری» به اتهام قتل گرفته تا اعدام ناشناختهترین متهمان و حتی مجرمان؛ حتی جنایتکاران سیاسی.
آسیبپذیرترینها، قربانیان اعدام
اعدام حکمی است که اغلب علیه افراد و گروههای آسیبپذیر اعمال میشود، ازجمله افرادی که به دلیل وضعیت اقتصادی و تعلق قومیتی مورد تبعیض و ستم قرار دارند و به حاشیه راندهشدهاند. برای مثال در آمریکا تعداد افرادی که به دلیل قتل یک فرد سفیدپوست به اعدام محکوم میشوند، هفده برابر بیشتر از کسانی است که بهخاطر قتل یک فرد سیاهپوست ممکن است حکم اعدام بگیرند. در ایران نیز حکومت همواره از مجازات اعدام بهعنوان ابزاری برای حذف مخالفان سیاسی خود استفاده میکند و آن را برای ایجاد ارعاب در جامعه به کار برده است. بااینهمه واکنش جامعهی ایرانی و حتی اجتماعات ایرانی خارج از کشور به اعدامها چندان گسترده نبوده؛ برای مثال در سال ۲۰۲۳ میلادی، ایرانیان فقط در زمان اجرای حکم اعدام چند تن از زندانیان سیاسی، واکنش اعتراضی از خود نشان دادند و تقریباً سایر اعدامها بدون کوچکترین هزینهی سیاسی برای حکومت ایران در زندانها اجرا شده است. دربارهی اعدامهای غیرسیاسی هم تنها میتوان به برخی واکنشها در برهههای زمانی مختلف اشاره کرد که به همت چهرههای هنری و سینمایی شناختهشده شکل گرفت و البته بیشتر آنها هم ناکام ماندهاند؛ بنابراین شاید این ادعا بیمورد نباشد که هنوز حرکت منسجمی که با مجازات اعدام مخالفت کند و بتواند جلوی آن بایستد در افکار عمومی ایرانیان شکل نگرفته و تا چنین حرکتی شکل نگیرد، حکومت همچنان باتکیهبر گفتمان قویبودن اعدام در جامعه، از این ابزار برای سرکوب مخالفان خود استفاده خواهد کرد. امروز بزرگترین مخالفان حکومت، زنان هستند؛ و درعینحال به دلیل تبعیض شدید جنسیتی در ایران، در گروه آسیبپذیرتری نیز قرار دارند.