سبا معمار ــ دیدگاه تصاعدی به ستم ما را به خطا میبرد، ما را به راهحلهای سهل و آسانی رهنمود میکند که گویی با کم کردن یکی از این ستمها، مثلا با رهایی طبقه کارگر، رنج زن کارگر «محو» خواهد شد. اندیشه بر تقاطع ستمها اتفاقا میتواند فرصتی باشد برای گذر از مسالهی «انباشت» ستم، رفتن به سوی پذیرش متفاوت بودن ستمها در اثر برخوردشان به یکدیگر. ستم زنِ کارگر فقط بیشتر از مرد کارگر نیست، بلکه متفاوت از آن است.
چهاردهم خرداد ۱۴۰۲، زن-کارگر جوانی در هنگام کار با دستگاه دکل تزریق پلاستیک کشته شد. در توضیح مرگ زهرا قرباغی، تاکیدها اغلب بر «گیر کردن شال در دستگاه» و نقش «حجاب اجباری» در مرگ زنان کارگر است. دو سال قبلتر، در بیست و یکم آبان ۱۴۰۰ هم گزارشی از کشته شدن مرضیه طاهریان هنگام کار در کارخانهی نساجی منتشر شد؛ گزارشی که شرحی از وضعیت زنان کارگر به دست میداد: ساعت کاری بالا، فشار و سرعت زیاد، گرما و رطوبت غیرقابل تحمل، و حجاب اجباری.
با سادهسازی و سهلگیری، فقط میتوان حدس زد که زهرا و مرضیه هر دو برای ورود به بازار کار از چه موانعی گذر کردهاند: از محرومیت، منع و تبعیض در هنگام تحصیل، از کیفیت پایین آموزش و تفکیک جنسیتی، از وظایف مادری و کار خانگی، از فشارهای اجتماعی و از تحمیل شرط استخدامی «فقط مرد» و … . با همهی اینها و بعد از پشت سر گذاشتن همهی این موانع، این زنان بلاخره در بازار کار جایی پیدا کردهاند: جایی با تفکیک جنسیتی، یعنی با شرط استخدامی «فقط خانم» که معنایی جز استثمار بیمحاباتر، شرایط روانی دشوارتر، و دستمزد کمتر ندارد.
در بیانیهای که اخیرا توسط «جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور» منتشر شده است، نگاه به ستم، محدود است به آنچه در کارخانه میگذرد. چنین نگاهی، چشم بستن به همهی ستمهایی است که پیش از ورود به کارخانه واقع شده است. اشکالی از ستم وجود دارد – و نمیتوان بر وجودشان چشم بست – که مرد-کارگران را در نوشتن چنین بیانیههایی به خود محدود میکند. از جمله ستمهایی که مانع اشتغال زنان، ملیتهای تحت ستم، ملیتهای غیرایرانی، افراد غیر شیعه، افراد غیر فارسیزبان، افراد فاقد شناسنامه و … میشوند.
کمتر میتوان لحظاتی را در اعتراضات کارگری پیدا کرد که در آنها مشخصا به تبعیضهای جنسیتی در استخدام اشاره شده باشد، یا لحظاتی که در آنها اساسا به شکلی متمایز و منحصربهفرد به وضعیت زنان، یا ملیتهای مختلف در کار اشاره شود. در بیانیهای که پیشتر ذکرش رفت، پیش فرض این است که «کارگر عرب و لر و ترک و فارس در زیر چرخ ظالمانه سرمایهداران به یک اندازه له میشوند». این یادداشت به همین ادعا رو میکند و میخواهد بپرسد که آیا حقیقتا «سرمایهداری همه را به یک اندازه له میکند»؟ و در گامی رو به عقب خواهد پرسید: آیا اصلا پرسیدن از «میزان» و «اندازه»ی ستم قابل توجیه است؟
به نظر میآید که علیرغم حضور چشمگیر و فعال زنان در مبارزات صنفی معلمان، مسالهی زن-معلم هرگز به شکلی مجزا و منحصربهفرد آنطور که باید، مطرح نشده است. از سوی دیگر، زنان بهواسطهی تبعیض جنسیتی در کارخانهها از مبارزات کارگری هم غایباند و به نظر میرسد که مسالهی زن هنوز به چشم شاخه – اگر نگوییم زیرشاخه – ای از مبارزات طبقاتی در نظر گرفته میشود و مردان گویا هنوز امتیازاتشان را آنطور که باید به رسمیت نمیشناسند. در فلاخن شماره ۲۴۰، شرح گفتوگویی میان کمیتههای فعال در داخل ایران منتشر شده شده است که مجموعه اشاراتی که مشخصا به مسالهی زنان در آن شده محدود است به طرح راهحلهایی برای چگونگی وارد کردن «زنان خانهدار» به مبارزه. گویی هنوز نگاهی نابرابر حاکم است که قادر به پذیرش مبارزهی زنان به شکل مبارزهای طبقاتی نیست و هنوز با صغیرانگاری و تاکید بر «آگاهیبخشی» میل دارد به جای ورود به مبارزهای که همین حالا – و اتفاقا با حضور زنان خانهدار – در جریان است، مبارزهای نو بسازد و زنان را در قاب آن وارد کند. گویی مسالهی زن، پس از گذشت یک سال از پیشگامی زنان در مبارزهای با شعار اصلی «زن»، هنوز نه محور مبارزه، که صرفا بخشی از آن است.
شاید اینجا اشارهای به نقد گویا و شفاف بیدارزنی بر کلیگویی منشور مطالباتی حداقلی هم مفید باشد: بند چهار منشور فوق تنها بندی است که به زنان اختصاص داده شده است. در جامعهای که قرنهاست زنان تحت ستم زندگی میکنند و امروز با حکومتی مبارزه میکنند که طی ۴۴ سال از اِعمال هیچگونه ستم و تحقیری بر زنان فروگذار نکرده، اختصاص تنها یک بخش از یک بند منشور (اعلام بیدرنگ برابری کامل حقوق زنان با مردان در تمامی عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی) به زنان، در حقیقت پاک کردن صورت مسئله است؛ آن هم در برههای که قیامی با شعار «زن زندگی آزادی» در کشور در جریان است.
در تلاش برای یافتن پاسخ به چنین نادیدهانگاریهایی، این یادداشت رویکرد اینترسکشنال [تقاطعی] را کنار رویکرد فمینیستهای ماتریالیست و مارکسیست قرار خواهد داد. هدف متن، رو در رو قرار دادن این رویکردها و معرفی یا فهم یکی بهعنوان رویکردی بهتر یا کاملتر از دیگری نیست، هدف اتفاقا برقراری پیوند میان آنها و نزدیک شدن به چشماندازی است که تجربههای متنوع رنج را به رسمیت میشناسد و از شنیدن و فهم آنها استقبال میکند.
مساله بر سر این نیست که زنِ کارگرِ نیشابوری ستم «بیشتر» یا «کمتری» متحمل میشود، مساله بر سر معرفی «حجاب اجباری» بهعنوان ستم اضافهای که بر زنان تحمیل میشود نیست، مساله بر سر گذر از دیدگاههای ریاضیاتی و رسیدن به این درک است که ستمی که هر زنـکارگر متحمل میشود وجوه «متفاوتی» نسبت به جمع و انباشت ستمِ بر زنان و ستمِ بر کارگران و ستمِ بر ساکنان نیشابور دارد و اگر به شکل جداگانهای بر لزوم رفع ستم بر زنانـکارگران تاکید نشود، برداشتن گامی برای رفع این ستمها بسیار دشوار خواهد بود.
رادیو زمانه ۳ آبان ۱۴۰۲