قصه کارگران پلاسکو، قصه سردرگمی و بیپناهی است. تعداد زیادی از ۳ هزار کارگر شاغل در این ساختمان؛ مهاجر خارجی بودند. خیلیها هم از شهرستانها به تهران آمده بودند و اتفاقا همانها بیمه هم نداشتند. این کارگران بیشناسنامه و بدون برگه هویت شغلی، در این فاجعه به معنای واقعی کلمه، طعم آوارگی و دربدری را چشیدهاند.
بامداد پنجشنبه۳۰ دیماه ۹۵ عقربههای ساعت هنوز به ۸ نرسیده بودند که آتشنشانی تهران با خبر میشود ساختمان پلاسکو آتشگرفته است. آتشی که نیم ساعت مانده به ظهر، ساختمان هفده طبقهای پلاسکو را در برابر چشم همگان به تلی از آوار گداخته تبدیل میکند. شعلههایی که زبانه کشیدن را از طبقات هشتم آغاز کرده بودند، ظرف مدت زمانی کمتر از چهار ساعت، به فروپاشی بنایی منجر میشوند که برای مدت ۵۴ سال، محل کسب و کار هزاران کارگر شاغل بود. اکنون ۶ سال از روزی که آتشِ پلاسکو زندگی کارگران را شخم زد، گذشته است. کارگرانی که به روایتی ۳ هزار نفر بودند که زندگیشان تا قبل از حادثه به فعالیت ۵۴۰ واحد صنفی مستقر در پلاسکو گره خورده بود.
وعدههای دروغین به کارگران پلاسکو
بعد از حادثه دولت اعلام کرد به تمامی کارگران و کسبه پلاسکو چه آنها که بیمه بودند یا بیمه نبودند؛ مقرری بیکاری پرداخت میکند. همین اعلامیه باعث شد بیکارشدگان پلاسکو برای روزها در راهروها و اتاقهای اداره کار جنوب غرب تهران انتظار بکشند تا بلکه نامشان در سیاهه متقاضیان دریافت بیمه بیکاری ثبت شود. اما نتیجه از پیش مشخص بود.
پس از گذشت ۶ سال به سختی میتوان ردی از کارگران پلاسکو را پیدا کرد. دستفروشی، کار کردن با موتورسیکلت و نگهبانی از جمله مشاغلی است که اکنون بیشتر کارگران فراموش شده در پلاسکو به انجام آن مشغول هستند.
اینروزها سراغ کارگران پلاسکو را بیشتر میتوان از خبرهایی گرفت که هر چند وقت یکبار در لابهلایشان، نام و نشانی از پلاسکـو به چشم میخورد. مثلا درگزارشی یک جوان ۲۵ ساله افغان که تا قبل از آتشگرفتن پلاسکـو در یک تولیدی پوشاک کار میکرده؛ میگوید: «از وقتی پلاسکـو آتش گرفت، کار و کاسبی ما هم خراب شد.»
قصه سردرگمی و بیپناهی کارگران پلاسکو
قصه کارگران پـلاسکو، قصه سردرگمی و بیپناهی است. تعداد زیادی از این ۳ هزار کارگر، مهاجر خارجی بودند. خیلیها هم از شهرستانها به تهران آمده بودند و اتفاقا همین گروه از کارگران بودند که حتی بیمه هم نداشتند. این کارگران بیشناسنامه و بدون برگه هویت شغلی، در این سالها به معنای واقعی کلمه، طعم آوارگی و دربدری را چشیدهاند. درباره کسبه پـلاسکو و آنها که مالک یا مستاجر بودند، بسیار گفته شد؛ اما هیچکس فکری به حال کارگران نکرده است؛ به خصوص کارگرانی که نه بیمه داشتند و نه رسمی بودند. شاید اگر سیستم کارآمدی برای بیمه کارگران حاکم بود، کارفرمایان واحدهای کوچک پـلاسکو تخلف نمیکردند و این کارگران بیمه میشدند، بعد از حادثه بهتر میتوانستند از حق و حقوقشان دفاع کنند.
۳۰ دی, ۱۴۰۱ ایران کارگر