کودکان کار؛ ستمدیدگان بی‌صدا، قربانیان کوچک فقر/مجید زارعی

نخست لازم است که بدانیم پدیده‌ی کودکان خیابانی، مسئله‌ای زیستی-روانی و اجتماعی است که نه تنها به کودکان آسیب می‌رساند، بلکه سلامت جامعه را نیز به مخاطره می‌اندازند. در راستای توسعه سیاست‌ها و برنامه‌های سلامت کودکان در کشور، شناخت چالش‌ها در طراحی بهینه برنامه‌ها و ارائه خدمات متناسب یک ضرورت است.

باید بدانیم پدیده کودکان خیابانی و یا بچه‌های خیابان که از آن به عنوان «تراژدی شهری» نام برده می‌شود معضلی است که بیشتر جوامع در حال توسعه، با آن دست به گریبانند. کودکان خیابانی در کشورهای مختلف، اصطلاح ویژه خود را دارند. در انگلستان به آنها Children Street، در آمریکا Street Street Cats, Kids و در ایتالیا و سومالی children of tunnels بچه‌های تونل (مترو) می‌گویند.

با توجه به سیر تاریخی پدیده کودکان خیابانی در جهان و ایران به این نتیجه می‌رسیم که این پدیده در اعصار گذشته نیز وجود داشته و امروزه رشد و فزونی بیشتری از خود برجای گذاشته است، به طوری که با وقوع انقلاب صنعتی در قرن ۱۸ سیر هجوم روستائیان به شهرها برای کار در کارخانه‌ها و درآمد بیشتر آغاز شد. این امر موجب حاشیه‌نشینی برخی از افراد جامعه شد که بسیاری از آنان بیکار ماندند یا به جهت عائله‌مندی و عدم مهارت کافی، درآمد مناسبی پیدا نکردند. در این شرایط، کودکان بی‌پناه و متکدی قارچ گونه در شهرهای بزرگ رشد و نمو کردند. به طوری که رد پای این گونه کودکان را در ادبیات رئالیست اروپا مانند «الیور تویست» قهرمان داستان‌های چارلز دیکنز و «گاوروش» شخصیت رمان بینوایان نیز می‌توان یافت، که زندگی آنان شبیه کودکان خیابانی امروز ماست.

برخی از صاحب نظران معتقدند که واژه «کودکان کار» در دهه‌ی ۱۹۸۰ برای تشریح کودکانی به کار رفت که اکثر اوقات خود را در خیابان‌ها و مشاغل مختلف سپری می‌کردند. اما طبق تعریف یونیسف کودکان زیر ۱۸ سالی که که عمده‌ی وقت خود را بدون سرپرستی و نظارت بزرگسالان، برای ادامه زندگی خود در مشاغل رده پایین می‌گذرانند، «کودک خیابانی» خوانده می‌شود که ﺑﺮای اداﻣﻪ ﺑﻘﺎء ﺧﻮد ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ ﮐﺎر ﯾﺎ زﻧﺪﮔﯽ در ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ.

اﯾﻦ ﮐﻮدﮐﺎن در ﺧﯿﺎﺑﺎن ﺑﺎ ﻫﺪف ﮐﺴﺐ درآﻣﺪ ﺑﺮای ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده ﯾﺎ ﺗﺄﻣﯿﻦ ﻣﺨﺎرج ﺷﺨﺼﯽ ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ ﮐﺎر ﺑﺮای ﮔﺬران زﻧﺪﮔﯽ هستند در ﺣﺎﻟﯽﮐﻪ ﻓﺎﻗﺪ ﻣﻬﺎرت ﻻزم ﺑﺮای ﮔﺬراﻧﺪن زﻧﺪﮔﯽ روزﻣﺮه ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﺴﯿﺎری از آﻧﺎن ﺑﺮای ﺑﻘﺎ، ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ‌ﻫﺎی ﻏﯿﺮﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻣﺜﻞ ﮔﺪاﯾﯽ، دزدی، ﻓﺤﺸﺎ، ﭘﻮرﻧﻮﮔﺮاﻓﯽ، ﻗﺎﭼﺎق، توزیع و فروش مواد مخدر هستند. که در این میان عدم دسترسی به امکانات بهداشتی، فقر و فقدان حمایت از سوی خانواده و اجتماع، سلامتی این کودکان را به خطر می‌اندازد.

عواملی مانند رشد جمعیت، مهاجرت‌های شهری و روستایی، بیکاری، فقر و آسیب‌های اجتماعی نظیر اعتیاد، طلاق، بی‌سرپرستی و بدسرپرستی از عوامل ایجاد این پدیده نا زیبا بوده است. خصوصا در کشورهای که توزیع ناعادلانه ثروت وجود دارد، این مسئله بیشتر به چشم می‌خورد و گاها این کودکان را به عنوان قربانیان خشونت اقتصادی معرفی می‌شوند.

کودکانی که نسبت به کودکان عادی بیشتر اسیر و گرفتار اختلال های رشدی،سو تغذیه، شکستگی استخوان و کبودی بدن دچار می‌شوند که همگی از مصداق اختلال در کارکرد جسمانی کیفیت زندگی بسیار پایین به شمار می‌آیند و این عزیزان را روز به روز بیشتر اسیر و گرفتار می‌سازد.

کودکانی که به دلیل مشکلات بهداشتی ناشی از زندگی در خیابان، مستعد ابتلا به انواع بیماری‌های نظیر سوءتغذیه، کم‌خونی، بیماری‌های گوارشی، سوءاستفاده جسمی و جنسی و همچنین بیماری‌های عفونی مانند هپاتیت، ایدز و سل هستند.

کودکانی که قربانی مشکلات زیستی و روانی (مانند بحران هویت، بحران بلوغ، اعتیاد و بزهکاری)، عوامل خانوادگی (مانند خانواده‌های پر جمعیت، گسسته و پر تنش)، عوامل اقتصادی ( مانند فقر، بی‌عدالتی، بیکاری، فاصله طبقاتی زیاد جامعه) و عوامل فرهنگی اجتماعی (مانند ترکیب ساختار و ازدیاد جمعیت، مهاجرت، جنگ) هستند.

این واقعیت فاش و آشکار را باید پیش چشم، گوش و ذهن بنشانیم که سلامت روانی و جسمانی فرد، پایه و بنیان سلامت جامعه است و سلامت افراد جامعه از شاخص‌های مهم توسعه به حساب می‌آید. با در نظر گرفتن این نکته که سلامت کودکان یکی از اولویت‌های اصلی در همه کشورها و امروزه سلامت اجتماعی از مسائل مهم و مطرح در پرداختن به موضوع سلامت است.

بی‌گمان کار اجباری برای کودکان و به کارگیری آنها در زمانی که جسم و روان آنها در حال رشد است، آسیب‌های جدی را به بار خواهد آورد و آثار آن برای همیشه گریبان آنها و سپس اجتماع را خواهد گرفت. به طوری که پیش‌بینی می‌شود که نرخ اختلالات روانی از جمله اختلال سلوک، کنترل تکانه، نافرمانی، دلبستگی بی‌قید و بند اجتماعی و … در بین اقشار آسیب‌پذیری نظیر کودکان کار و خیابان به واسطه شرایط پر استرس فضای عمومی‌که در آن قرار دارند، بیشتر از افراد عادی جامعه باشد.

بسیاری از کودکان خیابانی تحت سیطره افرادی سودجو به شکل باندهای بزرگ برای مقاصد خاص مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند که نبود مدیریت صحیح و برنامه ریزی مناسب فرهنگی و اقتصادی در پیدایش این پدیده شوم دخالت دارد.

از مهمترین عوامل ظهور این پدیده می‌توان به فقر اقتصادی، فقر فرهنگی، عدم آگاهی افراد، اعتیاد والدین، طلاق والدین و مشکلات زندگی و خانوادگی در این باره اشاره کرد؛ البته درکنار همه‌ی این عوامل از بی‌برنامگی، بی‌مسئولیتی سازمان‌ها و مراکز ذیربط و نداشتن برنامه‌های توسعه‌ای مناسب، ضعف مدیران و عدم حمایت از خانواده‌های کم درآمد و آسیب‌پذیر که نقش بسزایی در افزایش کودکان خیابانی دارند، هم نمی‌توان گذشت.

کودکان خیابانی امروز در واقع همان کودکان حمایت نشده مطلق هستند که از همه برنامه‌های حمایتی و حقوق اجتماعی خود محرومند؛ آموزش، تربیت و از همه مهم‌تر حق حیات آرام از او سلب شده است. در حالی که او به عنوان یک انسان دارای حق حیات توأم با رشد و فضیلت است. از این راهبرد و رهنمود نباید غافل ماند که برنامه‌ریزی برای عملی کردن حقوق کودک در جامعه نیاز به آگاهی و شناخت همگان دارد.

بنابراین، باید دانست که سیاست‌گذاری در بخش سلامت به دلیل ماهیت خاص تصمیم‌گیری دراین بخش از جایگاه خاصی برخوردار است. در راستای توسعه سیاست‌ها و برنامه‌های سلامت کودکان در کشور، شناخت چالش‌ها و رفع نیازهای موجود در طراحی بهینه برنامه‌ها و ارائه خدمات متناسب مبتنی بر شواهد یک ضرورت است. همچنین تاسیس و تجهیز سازمان‌های دولتی و غیر دولتی در راستای حمایت از این کودکان اقدامی‌ سودمند است. این فعالیت‌ها باید با برنامه های آموزشی و حمایتی در کودکان و خانواده‌های آنها تاکید داشته باشد.

بنابراین در این راه وجود پررنگ سازمان‌های غیر دولتی می‌توانند پیشرو خوب و توانمندی باشند و به منابع و دانش لازم مجهز و در ترویج این حقوق در بین مردم در تلاش باشند.

به وجود آمدن مؤسسات خدماتی و حمایتی، مجهز بودن و آمادگی همیشگی این مؤسسات به امکانات و بودجه کافی با هدف پیشگیری از عوارض، بلایای طبیعی و غیرطبیعی بسیار ضرورت دارد تا مشکلات آوارگی خانواده‌ها و در نهایت کودکان را برطرف کند. وظیفه مسئولان است که آگاهانه برای نهادینه کردن حقوق کودکان بدون هیچ قید و شرطی از حقوقشان دفاع کنند تا هیچ کس حق تجاوز به کودکان را به خود ندهد و از بی‌تدبیری آنها نگویند.

این واقعیت را باید پیش ذهن نشاند که اضافه کردن تبصره‌های مختلف به مواد اصلی حقوق کودک و مشروط گذاشتن آن نه تنها دردی از کودکان را دوا نمی‌کند، بلکه ناتوانی برخی قانونگذاران را از اجرای این حقوق در اذهان عمومی تداعی می‌نماید. البته لازم به ذکر است که طرح آموزش اجباری کودکان می‌تواند عامل بازدارنده مؤثری در انتشار پدیده کودکان خیابانی باشد که براساس تقسیمات به عمل آمده جهت کودکان بی‌سرپرست، دولت و مراکز ذی‌صلاحی که سرپرستی و حمایت این کودکان را برعهده دارند، به امر تعلیم، تربیت و آموزش آنان مبادرت کنند.

حمایت اجتماعی یکی از مهمترین عوامل پیش‌بینی کننده‌ی سلامت جسمانی و روان شناختی افراد از کودکی تا بزرگسالی است؛ بنابراین شایسته است که لزوم به کارگیری مداخلات در ارتباط با افزایش احساس حمایت اجتماعی در کودکان کار، همواره مورد توجه قرار گیرد.

همچنین دادن خدمات مشاوره‌ای، مددکاری و حمایتی به خانواده‌های افراد بیکار، بی‌سرپرست، بد سرپرست، زندانی و در فقر مانده می‌تواند در راستای پیشگیری از خیابانی شدن موثر باشد.

در پایان می‌توان گفت که راهکارهای بهبود وضعیت کودکان خیابانی شامل برنامه‌های آموزشی، آموزش‌های حرفه‌ای، برنامه‌های کاهش آسیب و خطر، برنامه‌های درمانی خانواده و پیشگیری از بیماری‌ها و دیگر آسیب‌های نو پدید است.

بنابراین آنچه تبیین شد، مختصری از علل و عوامل ایجاد پدیده کودکان خیابانی و راهکارهای مقابله با آن بود که متأسفانه تاکنون در مراجع حقوقی و تربیتی با دقت نظر ژرف‌تر و فراگیرتری به آن توجه نشده است.

کاش فقط یک بار به یاد آن ضرب‌المثل قدیمی فراوان شنیده شده و بسیار نادیده گرفته شده بیفتیم که «پیشگیری مقدم بر درمان است»!